سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


 

هر نفس فقط تورو بهونه دارم

......



حرف آخر : دوستت دارم
¤ مهربان| ساعت 8:45 صبح جمعه 87/10/20
تو بگو ... ( )

   تو رسیدی شب سفر کرد

شب چشمات در بدر کرد

تو رسیدی چو گــــل صبح

عشق تو قلب من اثر کرد



حرف آخر : وقتی تو بیایی..
¤ مهربان| ساعت 8:32 صبح جمعه 87/10/20
تو بگو ... ( )

نگاه خسته ام را داد بر باد

غم سر بسته ام را داد بر باد

همان رسمی که نامش عاشقی بود

دل شکسته ام را داد بر باد

***

اگر صد بارمرا از خود برانی دوستت دارم

به زندان جفایت‌‌  هم کشانی دوستت دارم

چه حاصل از جفا کردن چه سود از قهر ورزیدن

مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم .تا آخرین نفس

 



حرف آخر : مرا لایق بدانی یا ندانی...
¤ مهربان| ساعت 9:19 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

می رسد روزی که روزها را سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را با ور کنی

می رسد روزی که کنار عکس و قلب من

شعرهای کهنه را از سر کنی.

 



حرف آخر : هرگز ندیدی منو ..
¤ مهربان| ساعت 9:9 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
روزی که میگفتی من با تو می مانم
روزی که دانستی من بی تو میمیرم
روزی که با عشقت بستی به زنجیرم
بازنده من بودم این بوده تقدیرم
خوش باوری بودم پیش نگاه تو
هردم ز چشمانت خواندم کلامی نو
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
عشق تو چون برگی در دست طوفان بود
دل کندن و رفتن پیش تو اسان بود
روزی به من گفتی دیگر نمی مانم
گفتم که میمیرم گفتی که میدانم
باور نمیکردم هرگز جدایی را
ان امدن با عشق این بی وفایی را
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
کاش کاش کاش با تو نمی ماندم


حرف آخر : گمان کردم بری میری از یادم تو رفتی اما چیزی نرفت از یادم
¤ مهربان| ساعت 8:58 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام درجزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند و

خوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر بودن

همه صبر قرارم رفت بهارم رفت ...



حرف آخر : من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
¤ مهربان| ساعت 8:47 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

 

رفیق من، سنگ صبور غم هام
به دیدنم بیا، که خیلی تنهام
هیشکی نمی فهمه، چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونی هام نشونی
پیر شدم، پیر تو ای جوونی
تنهایی بی سنگ صبور
خونه سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
 موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچ کس نیومد
 به تنهائیت سری نزد
اما تو کوه درد باش
 طاقت بیار و مرد باش...
اگر بیای همون جوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی
صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بی خوده
اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی از عشق و امید
همیشه محتاجه به نور خورشید

 



حرف آخر : پرشدم از گلایه هیچی نمونده ازم جز سایه
¤ مهربان| ساعت 8:38 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر ازاحساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

دست در دست پرنده بال در بال نسیم

ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

                کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:50 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

 

در ســر بجز از عشق هوای دگرم نیست
غیر از گل یاد تو کسی دور و برم نیست
آشفتــه تـــر از زلــــف پریشان تو هستم
آرامشــــی از بهـــر دل در به درم نیست

تو سبـــز تــر از باغ بهــــاری و من اما
خشکیده گیاهم که دگر برگ و برم نیست
خون شـــد دل ســرگشته ام از تیغ جدایی
بر تـن بجز از زخمـــه صدها تبرم نیست
تقدیر من این بود که چون شمع بســـوزم
زین آتش جانسوز دریغــــا حــذرم نیست
مجنـــون صفـت آواره صحــرای جنـونم
وقتی که به کوی تو عزیزم گذری نیسـت
ترسم همه آن است پس از این همه دوری
آن روز بیـایـی کــه نشــــان و اثرم نیست

 



حرف آخر : جز یاد تو هوایی در سرم نیست
¤ مهربان| ساعت 8:5 عصر پنج شنبه 87/10/12
تو بگو ... ( )

چشـم من از دوریـت هم ارغــوانی ، هم ترست

منـتظـر مانده بیایـی طفلکـی خـوش بـاور است

 مـن کجـا و تـو کجـا چـه روزگـار مبهمـی ست

 فکر و ذکرم پیش تو، فکر تو جای دیگـر است

 آن گـل سرخی که دادی دست من پـژمرد، مُرد

 هر چه گل دادم به تو در دست هایت پرپرست...



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:52 عصر پنج شنبه 87/10/12
تو بگو ... ( )

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >