سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


 

یه عاشق بی قایق تو دریا     چشماشو می بنده تو رویا

من عاشق  بی قایق تو دریا می میرم      چشمامو می بندم بی رویا می میرم

می رم و می میرم و آسوده میشم از عشق می رم و می میرم

جشن تولد مرگمو برای تو زیر آب می گیرم

یه زیبا نگاهش به موجها  یه عاشق بی ساحل تو دریا

پریای دریا من امشب می میرم از عشق یه زیبا  من امشب می میرم

می رم و می میرم و آسوده میشم از عشق می رم و می میرم

یه عاشق من عاشق بی قایق  تو دریا چشمامو می بندم بی رویا

یه زیبا نگاهشو چه آروم به موجها می دوزه  یه عاشق بی ساحل چه تنها تو رویا می سوزه

می رم و می میرم و آسوده میشم از ...

 



حرف آخر : می میرم و آسوده میشم ....
¤ مهربان| ساعت 8:22 عصر سه شنبه 87/12/20
تو بگو ... ( )

نگاه خسته ام را داد بر باد

غم سر بسته ام را داد بر باد

همان رسمی که نامش عاشقی بود

دل شکسته ام را داد بر باد

***

اگر صد بارمرا از خود برانی دوستت دارم

به زندان جفایت‌‌  هم کشانی دوستت دارم

چه حاصل از جفا کردن چه سود از قهر ورزیدن

مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم .تا آخرین نفس

 



حرف آخر : مرا لایق بدانی یا ندانی...
¤ مهربان| ساعت 9:19 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

می رسد روزی که روزها را سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را با ور کنی

می رسد روزی که کنار عکس و قلب من

شعرهای کهنه را از سر کنی.

 



حرف آخر : هرگز ندیدی منو ..
¤ مهربان| ساعت 9:9 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
روزی که میگفتی من با تو می مانم
روزی که دانستی من بی تو میمیرم
روزی که با عشقت بستی به زنجیرم
بازنده من بودم این بوده تقدیرم
خوش باوری بودم پیش نگاه تو
هردم ز چشمانت خواندم کلامی نو
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
عشق تو چون برگی در دست طوفان بود
دل کندن و رفتن پیش تو اسان بود
روزی به من گفتی دیگر نمی مانم
گفتم که میمیرم گفتی که میدانم
باور نمیکردم هرگز جدایی را
ان امدن با عشق این بی وفایی را
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
کاش کاش کاش با تو نمی ماندم


حرف آخر : گمان کردم بری میری از یادم تو رفتی اما چیزی نرفت از یادم
¤ مهربان| ساعت 8:58 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام درجزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند و

خوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر بودن

همه صبر قرارم رفت بهارم رفت ...



حرف آخر : من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
¤ مهربان| ساعت 8:47 عصر پنج شنبه 87/10/19
تو بگو ... ( )