سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


چهره
بگشای که از شوق به پرواز آیم

تا بود جان به تن از خود روم و باز آیم
پر ز افغانم و خاموش چو ابریشم ساز
زخمه ی داد رسی کو که به آواز آیم
تنم از زخم چنان شد که به سر منزل خویش
نبرم راه ز بی هوشی اگر باز آیم...


حرف آخر : چهره بگشای که از شوق به پرواز آیم
¤ مهربان| ساعت 7:23 صبح سه شنبه 89/2/14
تو بگو ... ( )

بیا بامن
مدارا کن که من مجنونم و
مستم

اگر از عاشقی
پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا
کن که من
غمگین و دل‌خستم

اگر از درد من
پرسی بدان لب رافرو بستم

بیا از غم شکایت
کن که من همدرد
تو هستم

اگر از همدلی
پرسی بدان نازک‌دلی خستم
 


حرف آخر : از درد من پرسی بدان لب رافرو بستم
¤ مهربان| ساعت 8:15 صبح یکشنبه 89/2/12
تو بگو ... ( )

چنان
در قید مهرت پای بندم

که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر
درد بی‌درمان بگریم

گهی بر حال بـی سامان بخنـدم
نه مجنونم که
دل بردارم از دوست

مده گر عاقلی بیهوده پندم
گر آوازم دهی من خفته
در گور

برآساید روان دردمندم
سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش
رسانی ور گزندم

وگر در رنج مهربان راحت توست
من این بیداد بر خود
می پسندم



حرف آخر : سری دارم فدای خاک پایت ..
¤ مهربان| ساعت 5:17 عصر پنج شنبه 89/2/9
تو بگو ... ( )

عاشق حساب امشب و فردا نمی کند

دیوانه بزم عقل ، مهیا نمی کند
پروانه عاشق است ،
نترسد
ز سوز شمع

 جان می دهد به لذت ولی پروا نمی کند


حرف آخر : پروانه ی عاشق ...
¤ مهربان| ساعت 5:53 عصر چهارشنبه 89/2/8
تو بگو ... ( )

با من چیزی بگو

کلامی آنقدر کوتاه که
همسایه نشنود

با من چیزی بگو

ساده ترین حرف انسانی

آوازی که یک حنجره به
یاد آورد

با من بگو

بگو که دوستم داری



حرف آخر : بگو از عشق ..
¤ مهربان| ساعت 9:34 عصر شنبه 89/2/4
تو بگو ... ( )