سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


روزگار امــا وفــــــا با ما نداشت

طاقـــت خوشبختــی مـــا را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت

بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس

حسرت و رنج فراوان بود و بس

یــار ما را از جدایــی غـــم نبود

در غمش مجنون عاشق کم نبود

بر سر پیمـــان خــود محکم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیــــــوانه پیمــــان ساده بست

ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بـــی خبـر پیمــــــان یاری را گسست

این خبــــــر نا گـــاه پشتم را شکست

آن کبـــــــــــــوتر عـاقبت از بند رست

با که گویم او که هم خون من است

جــــان و تشنه خون من است

 



حرف آخر : با که گویم که با رفتنش پشتم شکست
¤ مهربان| ساعت 8:45 صبح چهارشنبه 87/12/7
تو بگو ... ( )