سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


ای وای از این عشق , ای وای از این عشق
 
تو دستم را گرفتی عزیزم و با همدیگر راهمان را طی کردیم
زیر نور مهتاب با یکدیگر آواز خواندیم و سخنها با هم گفتیم و شب ها را در کنارهم بیداربودیم
و در اوج حرفها ناگهان سکوتی پدیدار گشت
و من عشق را در بین دستانم یافتم
تو من را با خودت بردی و با یکدیگر همراه شدیم در حالیکه شادی مارا در پناه خود قرار داده بود
و فراموش کردیم عزیزم , که من که هستم و تو که هستی
و هنگامیکه  تو در کنارم هستی من مالک تمامی دنیا می باشم
به عشقی که در من وجود دارد فرمان بده عشق خواهد گفت که فرمانت بر روی دو چشمانم قرار دارد
 
در حالیکه ترس سراسر وجودم را فرا گرفته بود راهی شدم
دستم در دستان تو بود در حالیکه می ترسیدم
می ترسیدم برای شادمانی که در قلبم وجود دارد
می ترسیدم برای اشتیاق و عشق
و بارها به تو گفتم
در حالیکه ما در اوج خوشبختیمان بودیم
به تو گفتم ای عشق من
این همه شادی برای من زیاد است
و شیرینی که در این شادی وجود دارد خارج از حد تصور من است
می ترسم که مبادا یک روز یا یک شب
تو را دیگر در بین دستانم نیابم
من را ترک کنی و از من دور بشوی
و در همان وقت توای عشق من به من گفتی
تو آن دنیای من هستی که تمامی زندگیم را از آن خودت کردی
و تو من را با خودت بردی و به سوی دوردستها پرواز کردی عزیزم
و از من جدا شدی در حالیکه قلب من پریشان و سرگردان بود
و به من گفتی که من فردا بازخواهم گشت همین فردا
و من همراه با آرزوهایم منتظر تو شدم
و سرتاسر خانه را سرشار از گل و اشتیاق و عشق و ترانه کردم
همراه با شمع و همراه با زیباترین کلمه ها بر روی لب هایم
این حال و روز من بود ای عشق من هنگامیکه تو برگشتی
با همدیگر ترانه شادی سرودیم
و همراه با نور شمع در یکدیگر سوختیم و ذوب شدیم
و شیرینی عشق را با یکدیگر چشیدیم
و ناگهان تو را پریشان خاطر و آشفته دیدم ای عشق من 
گل ها را به طرفی پرتاب نمودی شمع ها را خاموش کردی ای عشق من
و ترانه شادی تبدیل به اشک شد ای عشق من
و در اوج گرما و امنیت , آغوشت را گم کردم



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 2:1 عصر شنبه 88/1/15
تو بگو ... ( )

 



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 8:0 صبح چهارشنبه 88/1/12
تو بگو ... ( )

گفتی میخوای بنویسی دلمو این دل از توهنوز غافلمو

بنویس بنویس هرچی دلت خواست بنویس

من یه دریا دله عاشق رو راست بنویس

قصه عشقی که بین من و توست انتظاربا تو بی حاصلمو

بنویس بنویس اگه خواستی بنویسی

منو یه بار دیگه لحظه هامو لحظه پوچ دقایق بنویس

زیر اوار مصیبت تو حراص بی کسی

تنمو با واژه سرخ شقایق بنویس بنویس

هرچی دلت خواست بنویس

من یه دریا دله عاشق رو راست بنویس

با محبتی که داری به من شوریده دل منو پیش مرگ چشمات با دل عاشق بنویس

در نگذار ازساحل افتابی دریای عشق

منو یه دریا دله شکسته قایق بنویس

بنویس بنویس.....هرچی دلت خواست بنویس



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 7:51 صبح چهارشنبه 88/1/12
تو بگو ... ( )

اهای تو که تو چشمات ستاره سو سو میزنه وقتی که نیستی پیشم غم در خونمو میزنه

اهای تو که نگاهت مل مله آرامشه بگو بمون کنارم این دیگه یه خواهشه

وای اگه تو نمونی وای اگه تو نباشی دیگه چه فردایه دیگه چه آرامشی

ای وای تو اگه نباشی

وقتی تو نیستی پیشم دوباره دیونه میشم دنبال تو میگردمو اسمتو نعره میکشم

وای که بی تو بودن یه لحظه ش هم عذابه یه دنیا رو سر من ترک ترک خرابه

تو بغض تنهایام تو با منی همیشه وقتی گم میشم تو گریه دوباره با خنده پیدات میشه

تو از کدوم معجزه از کدوم نشونه ای - تو که یه تنه حریف دل دیونه ای تو

ای وای تو اگه نباشی



حرف آخر : بی تو بودن یه لحظه ش هم عذابه
¤ مهربان| ساعت 8:15 صبح سه شنبه 88/1/11
تو بگو ... ( )

 

 

تولد تولد تولد تولدت مبارک مبارک تولدت مبارک

تولد تولد تولد تولدت مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا بندازم امشب یه عکس یادگاری همین شب شکفتی مث گل بهاری

اشک شادی شمع نگاه کن که واسط میچکیه چیکه چیکه

خواب همه رو بیا شیرین کن بیا کیک ببر تیکه تیکه

همه جمع شدند دور تو امشب گل بوسه میندن تا بشینی

در جشن تولدت عزیزم همه انگشترند تو نگینی

نگاه کن هدیه هارو نگاه کن بادکنکهارو همه افسون و رنگی عجب شب قشنگی

تولد تولد تولد تولدت مبارک مبارک تولدت مبارک

                                                          تولد تولد تولد تولدت مبارک مبارک تولدت مبارک

 



حرف آخر : الهییییی120 ساله بشی
¤ مهربان| ساعت 9:2 عصر یکشنبه 88/1/9
تو بگو ... ( )

تو می باشی برات میخونه میشم

برات ساقی برات پیمونه میشم

نگو حرفی نگو حرفی ز رفتن

نگو از حرفشم دیوونه میشم

بیا مستانه بر دنیا بخندیم
به این شبهای بی فردا بخندیم
از اون دنیا کی برگشته عزیزم ؟
به این دنیا و اون دنیا بخندیم

بمون عاشق بمون تا زنده هستم

پریشونم پریشون قشنگت
تو چشمای تو ویرونیم قشنگه

خدا عاشق ترین ، عاشق روزگاره
به روی تو در  ِ آرزو رو نبسته



حرف آخر : بمون عاشق بمون تا زنده هستم
¤ مهربان| ساعت 9:25 عصر شنبه 88/1/8
تو بگو ... ( )

همیشه از نگاه تو با تو عبور میکنم

از اینکه عاشق توام حس غرور میکنم

دوبار با کلام تو تازه ی تازه میشوم

با توستاره میشوم - ماه و ستاره میشوم

با نفس تازه تو غرق ترانه میشوم

با رفتن تو بغض دوباره میشوم

غمت چون کوه بر قلبم نشسته

بلور نازک قلبمو شکسته

زراه رفته باز آ تا که بینی

دلم با غیر توعهدی نبسته

نامت برایم پایدار.....

یادت برایم یادگار.........

عشقت برایم استوار...........



حرف آخر : از اینکه عاشق توام حس غرور میکنم
¤ مهربان| ساعت 4:31 عصر جمعه 88/1/7
تو بگو ... ( )

رفتی وخاطرهای تو نشسته تو خیالم

بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم

یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم

غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم

هم ترانه من باش اگه باشی بی بهانه یاد من باش

وقت بیداری من باش عاشقانه یاد من باش

اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد

میشه تو آتیش عشقت  گرو گرفتن رو بلد شد

اگه دوری اگه نیستی  نفسه فریاد من باش

تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش



حرف آخر : تا ابد تا ته دنیا ....
¤ مهربان| ساعت 8:46 عصر سه شنبه 88/1/4
تو بگو ... ( )

**************

با یادت امشب جون داره نفسام تو گل خونه عشقته گل کرده نفسام

میخوام بیام سراغت دلم کرده هواتوهوای با تو بودن شنیدن صداتو

کم منتظرم باش روزمنتظرم باش لبه پنجره بنشین گوش به زنگ خبرم باش

با یه دل عاشق بیا تاج سرم باش

دل راضی به این پیغموم نمیشه تا نبینمت آروم نمیشه

میخوام زل بزنم به آتیش نگات

بگم دوستت دارم ولی روم نمیشه

تو خودت خوب میدونی بازیچه ناز نگاتم

هرجا که بری مث یه سایه پا به پاتم

دیگه نگو نمیای کلبه ی قالبمو نلرزون

نگو نمیام که ازحرف خودت میشی پشیمون

دل راضی به این پیغموم نمیشه تا نبینمت آروم نمیشه  

 



حرف آخر : تا نبینمت دلم آروم نمیشه
¤ مهربان| ساعت 5:52 عصر دوشنبه 88/1/3
تو بگو ... ( )

 

خانه ی دل سرشار از خاطرات قدیمی ....

با تنها چراغی که به یاد تو سوسو می زند....

فضای آن خاطرات پر از عطر باران ......

و من تنها.......

ولی نه در خیال ...

نه در قصه ...

بلکه در حقیقت، یاد تو را تکرار میکنم .

شب زیبائی بود آن شبی را که حس کردم ، دل من پر زد......

پر زد و بسوی تو آمد .......

آن شبی که سر شب تا به سحر بلبل دلم برایت نغمه می زد ....

هیچ یادت هست .....؟؟؟؟

 

 

 



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 2:3 عصر یکشنبه 88/1/2
تو بگو ... ( )

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >