بوی گل یاس


مرا سنگ صبوری بود روزی
زمستان را سبویی بود روزی

مرا درد و فقانی بود روزی  

زاشکم اه و دادی بودروزی

مرا یاس خوش بویی هم نوا کرد

ز دل غم و دردم سوا کرد

مرا با اطلسی هم خانه کردند

ز دل هم مرا دیوانه کردند

مرا باآب باران شسته بودند

چو آهو در کوهساران کشته بودند

مرا باب تمنا بود روزی 

ز تنهایی ماوا بود روزی

مرا سنگ صبورم را شکستند

مرا تنهای تنها باز بستند



حرف آخر : مرا با یاس خوش بویی هم نوا بود روزی ..
¤ مهربان| ساعت 7:55 صبح پنج شنبه 88/9/26
تو بگو ... ( )