سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


میون دوتاعاشق هزاران کوه دره

واسه عزیز دلم شده دلم یه ذره

تو ای خدای عالم برات کاری نداره

که من عزیز خود روببینمش دوباره

توای خدای عالم برات کاری نداره

رسوندن عاشق به معشوق فقط با یک اشاره

برات کاری نداره

نگو نگو خدایا بنده ی ناسپاسم

خودت میدونی دیگه خسته از التماسم

بس که دله صبورم روز و شب رو شمرده

روز و شب تکراری حوصلمو سربرده

فقط تو خواب دیدم به خونش رسیدم

پشت درای بسته صداشو شنیدم

                                                                             
از خواب خوش پریدم


حرف آخر : توای خدای عالم برات کاری نداره ..
¤ مهربان| ساعت 10:0 صبح شنبه 88/7/18
تو بگو ... ( )

از من ای هستی من دور مشو
که مرا بی تو تمنایی نیست
بخدا غیر تو ای راحته جان
در دلم بهرکس جایی نیست
جزتمنایه دوچشمه سیهت
به دلم حسرته بینایی نیست
قطره اشکم وجز سینه تو
منزلم در دل دریایی نیست


حرف آخر : مرا بی تو تمنایی نیست .
¤ مهربان| ساعت 10:8 صبح جمعه 88/7/17
تو بگو ... ( )

اگه تا
روز قیامت داشتنت نباشه قسمت

چشم
براه تو میمونم با دلی پر از صداقت

اگه با
اشکای گرمم دلت هم برام نسوزه

اگه
جسم من بپوسه بعض این دنیای دوروزه

اگه
نقش قصه ها شی  مه روی قله ها شی

بری و
از من جدا شی اگه باشی و نباشی

من فقط
عاشقت هستم _ من همینه با قلب خستم

این
تویی که می پرستم  _ سر سپرده تو هستم



حرف آخر : چشم براه تو میمونم از امروز تا قیامت
¤ مهربان| ساعت 10:9 عصر پنج شنبه 88/7/16
تو بگو ... ( )

حس میکنم دیگه دوسم نداری حس میکنم زیادی وجودم 

چرا به این زودی ازم بریدی من که گل سر سبد تو بودم

حس میکنم تو این روزا نمیخوای یه لحظه حتی منو ببینی

کاشی میدونستم عشق دیروز من فردا که شد تو با کی همنشینی

دوسم نداری میدونم دوسم نداری اما تو
چشمات میخونم

که بی قراری خدا کنه که برگردی تو پیشم بدون تومن دیونه میشم

 دوسم نداری میدونم ...

حس میکنم حضور من کنارت باعث دل خستگی تو باشه

شاید رفتن توازکنارم یه فصله
تازه از زندگی تو باشه


حرف آخر : چرا به این زودی ازم بریدی
¤ مهربان| ساعت 7:17 عصر پنج شنبه 88/7/16
تو بگو ... ( )

کتاب عشقمو با تو نوشتم تو مرد قصه هامی

بسته ی طلسم تو سرنوشتم مرحم غصه هامی

نمیدونم کی میتونم دست تو دستات بزارم

سر بزار رو شونه هات مث بارون ببارم

من عاشقم عاشقم من

قسم به عشقت که می پرستم بی تو زندگیم
زندونه

بی تو نمیخوام زنده بمونم واسه من مردن
آسونه

دوستت دارم دوستت دارم بی تو من فنا میشم

اگه بری ترکم کنی به غصه مبتلا میشم

من عاشقم عاشقم من



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:52 عصر پنج شنبه 88/7/16
تو بگو ... ( )

دل دیگه زاری نکن اشکامو جاری نکن

آروم بگیر تو سینه رسم زمونه اینه

عشق رو تمنا نکن باز منو رسوا نکن

فکر غرور خود باش خواهش بیجا نکن

بجای زاری دعا کن که بیا اگه نمیخواد دعا کن
که بخواد برگرده

خودش میدونه دنیای منه عشق امید فردای منه
پردرده

یه روزی بود که روزگار با من و تو مهربون
بود

تو باغ عشقمون فصل بهار بی خزون بود



حرف آخر : خودش میدونه دنیای منه عشق امید فردای منه
¤ مهربان| ساعت 1:55 عصر پنج شنبه 88/7/16
تو بگو ... ( )

امشب زغمت میان خون خواهم خفت
و زبستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت


حرف آخر : باور نداری خیالت را بفرست .
¤ مهربان| ساعت 11:7 عصر چهارشنبه 88/7/15
تو بگو ... ( )

صدایت را می خواهم ... تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
نگاهت را می خواهم ... تا روشنی چشمهای خسته ام باشد
وجودت را می خواهم ... تا گرمای قندیل آغوشم باشد
خیالت را می خواهم ... تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد
                             ... و ...
تنها خنده هایت را میخواهم ... تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد
                        آری تنها تو را می خواهم
.


حرف آخر : صدایت/نگاهت/وجودت/خیالت/دستاهایت/خنده هایت _همه و همه را میخواهم
¤ مهربان| ساعت 9:9 صبح چهارشنبه 88/7/15
تو بگو ... ( )

ای دل تنها چیه
چشم انتظاری

باز یه لحظه یه
دم آروم نداری

نه مثل زمستون تو
حسرت بهاری

باز عشقت خیمه زد
رو گونه ام

باز یادت آتیش زد به آشیونم

باز بی تو باید
تنها بمونم

بیا سکوت لبهات
هنوز حرمت خونه ست

پرنده دل من هنوز
بی آشیونست

بیا پر از امیده
هنوز ،این دل خسته هنوز،

واسه چشمات پای
عشقت نشسته



حرف آخر : باز یه لحظه یه دم آروم نداری دل من ..
¤ مهربان| ساعت 6:20 عصر سه شنبه 88/7/14
تو بگو ... ( )

ای همنفس من سربزار رو دوشم
چشمه سار خشکم باز میخوام بجوشم

جون دادی به روزهام تو با یک اشاره
اومدم به دنیا با عشقت دوباره

من سالهای ساله بی تو مونده بودم
از زندگی خویش رودست خورده بودم

بامن که نشستی در اوج نشستم
سر بزار رو دوشم تا بگم کی هستم

ای خالق هستی اون خدای من شد
با آنکه یه عمره من خدا پرستم



حرف آخر : ای خالق هستی اون خدای من شد
¤ مهربان| ساعت 10:22 صبح دوشنبه 88/7/13
تو بگو ... ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >