سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


میخوام  

از ته چشمات رنگ دریا رو بگیرم

 توی موج نگاهت گم بشم برات بمیرم

 واسه گرفتن دستهای تو تو
دست سردم

 بدنبال تو تا آخر دنیا رو می گردم



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 1:15 عصر سه شنبه 89/1/31
تو بگو ... ( )




حرف آخر : اخه تو خودت بهاری ..
¤ مهربان| ساعت 9:47 صبح شنبه 89/1/28
تو بگو ... ( )

زندگی
رویا نیست

زندگی زیبایی ست
می توان
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
می توان
از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست
قصه ی شیرینی ست
کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تو اند


حرف آخر : هر دو بیزار از این فاصله ..
¤ مهربان| ساعت 3:55 عصر جمعه 89/1/27
تو بگو ... ( )

تو
مثل بغز شب طوفانی بودی

من اما عاشق و پاک مثل مریم
شب رفتن ولی هرگز ندیدی
هنوز مدیون چشمهای تو هستم
به تو از بی کسیم چیزی نگفتم
که به آغوش سردت پا نمودم
ای آخرین شبگرد عاشق
من آن تبعیدی بارونها بودم
تو آزاد و رها مثل یه پرواز
من اما بی گوناهی بر سلیبم
میون سایها با دامنی تر
مثل اندوه شب سردو غریبم
ندانستم تو ی این دنیای فانی
نمیشه همزبون رازقی بود
میون این همه آوارگیها
نمیشه فکر عشق و عاشقی بود
هنوز هم فکر مرغهای بهاره
به غیر از گریه تعبیری نداره
دلم تنگه از این دنیای خالی
از این شبهای سرد و بی ستاره


حرف آخر : هنوز مدیون چشمهای تو هستم
¤ مهربان| ساعت 1:50 عصر چهارشنبه 89/1/25
تو بگو ... ( )

  ...

A

  ...

M

  ...



حرف آخر : ...
¤ مهربان| ساعت 4:25 عصر شنبه 89/1/21
تو بگو ... ( )