سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


امشب اشک هایم می سوزند در التهاب لحظه رهایی

دل دریاییم امشب طوفانی ست مهتاب شبهایم رخ پنهان می کند
خورشید من بار سفر بر بسته چشم هایم پر ز تمنا ساز غربت می نوازند

آسمان ابرهای تیره اش را تنگ در آغوش می فشارد

و بغض گلویش را زار می زند دیگر پرستویی نیست که خبر آورد

خبر از بهاری دیگر _ وجودم زمستانی ست سراسر سرما و دلتنگی

باد دیوانه وار پیکره ام را می کوبد تنها ، دل تنگ و بی رمق

خسته از جاده های بی پایان و تیره تن بی جانم را در امتداد تنهایی جاده

به پیش می رانم نیک میدانم طلوع دیگری را نخواهم دید

حرف های دلم را به چلچله های عاشق خواهم گفت

تا شاید در بهاری سبز و خرم در چمن زاری وسیع

بخوانند آواز تنهایی مرا تا برسد به گوش گل زیبای من



حرف آخر : وجودم زمستانی ست سراسر سرما و دلتنگی
¤ مهربان| ساعت 9:5 عصر پنج شنبه 88/8/7
تو بگو ... ( )

کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم

پشت کدوم سد سکوت پر می کشی چکاوکم

چرا به من بی مهری میکنی من که منم برای تو

لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو

پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو

گریه نمیکنم نرو آه نمیکشم بشین

حرف نمیزنم بمون بغض نمیکنم ببین

صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام

اگر چه من به چشم تو کمم، قدیمیم، گمم 



حرف آخر : من که لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
¤ مهربان| ساعت 12:6 عصر پنج شنبه 88/8/7
تو بگو ... ( )




گریزم نیست از عشقت که هم دوری و هم نزدیک
دل من قاب تنهایی تو در این قاب تصویری
هنوز هم تو برای من همون عشق نفس گیری


حرف آخر : تویی موج سرگردان منم اون ساحل تنها
¤ مهربان| ساعت 1:12 عصر چهارشنبه 88/8/6
تو بگو ... ( )

یکی از همین روزا بهونه ی تورو دارم
یه عالم نگفتنی هوای خونمو دارم

هوای شهر و کوچه مو که عشق از اونجا پا گرفت
به انتظار نشستن و دیدن تور دارم
هوای تو هنوز هم بسرم هست به عاشق بودن تو خبرم کرد
یه روز میام به دیدنت میخوام باهات حرف بزنم
میخوام بهت بگم دوستت دارم از ته دل داد بزنم
میخوام بگم که زندگیم با بودن تو جون گرفت
خیال نکن که بعد تو کسی تو قلبم جا گرفت
میخوام بگذری از همه گذشته هام
تو این دیار بی کسی فقط تویی موندی برام



حرف آخر : دلم هوای شهر و کوچه مو کرده که عشق از اونجا پا گرفت
¤ مهربان| ساعت 8:53 عصر یکشنبه 88/8/3
تو بگو ... ( )

دیرگاهیست
که تنها شده ام

قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم
من است

باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من
با خبر است

که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب
شقایق بودم

همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا
خاک کنید

تا نبینم که چه تنها شده ام



حرف آخر : باز هم قسمت غم ها شده ام
¤ مهربان| ساعت 7:51 عصر شنبه 88/8/2
تو بگو ... ( )

ای شکستی مث ترانه  ... ای سکوت تو شعر شبانه
با تو میشه از ابرا غزل عزل چکید ... از تو به دریاها رسید
ای تو بهترین حرف زمانه ...
ای عطر خوب خانگی تعریف این دلداگی
یاد کنی از آواره عشق در کنج این آوارگی
سایه ای پشت در از من غریبه تر
میخونه منو خط به خط تا آخر
ای خودی ترین نام نشانه ...
ببین ببین که سپیدم به اوج قصه رسیدم
دوباره از تو شنیدم ترانه از تو چشیدم
تویی ضیافت بودن تویی غرور شکفتن
قدم قدم از تو روشن نفس نفس همه ی من


حرف آخر : ای عطر خوب خانگی تعریف این دلداگی
¤ مهربان| ساعت 1:4 عصر شنبه 88/8/2
تو بگو ... ( )

<      1   2   3