سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


باز هم ثانیه ها اسم تو را جار زدن

و دقایق همه امشب به تو تکرار زدن

و سکوتی که در این عقربه ها می چرخید

نکند در دل تو اسم مرا دار زدن



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 9:26 عصر پنج شنبه 88/9/26
تو بگو ... ( )

بی تو تعبیری برای خواب خیس گریه ها نیست

رد پایی از پرنده  توهوای باغ ما نیست

ای برای بی تو بودن

گریه بهترین بهانه

رفتی و گرفت به دستم
دامن آه شبانه

رو به غربت غروبه افق
نگام همیشه

شب بارونی چشمام 

مونده اینجا 

پشت شیشه



حرف آخر : ای برای بی تو بودن گریه بهترین بهانه
¤ مهربان| ساعت 4:13 عصر پنج شنبه 88/9/26
تو بگو ... ( )

مرا سنگ صبوری بود روزی
زمستان را سبویی بود روزی

مرا درد و فقانی بود روزی  

زاشکم اه و دادی بودروزی

مرا یاس خوش بویی هم نوا کرد

ز دل غم و دردم سوا کرد

مرا با اطلسی هم خانه کردند

ز دل هم مرا دیوانه کردند

مرا باآب باران شسته بودند

چو آهو در کوهساران کشته بودند

مرا باب تمنا بود روزی 

ز تنهایی ماوا بود روزی

مرا سنگ صبورم را شکستند

مرا تنهای تنها باز بستند



حرف آخر : مرا با یاس خوش بویی هم نوا بود روزی ..
¤ مهربان| ساعت 7:55 صبح پنج شنبه 88/9/26
تو بگو ... ( )




حرف آخر : چرا من امروز میسوزم ..!
¤ مهربان| ساعت 8:2 صبح چهارشنبه 88/9/25
تو بگو ... ( )

عکستوامشب دوباره توی آسمون کشیدم
توی چشمای قشنگت باز همه دنیامو دیدم

شیشه تنهاییمو من واسه عشق تو شکستم

قصه از اینجا شروع شد که دلم رو به تو بستم

بیش از این که فکر میکردم با تو خو کرده نفسهام

تو رو میخوام قد دنیا تکیه کن به قلب تنهام

تو همونی که یه عمری گشتمو پیت دویدم

تا غروب رفتم و این بار به طلوع تو رسیدم

دستتو گذاشتی آخر توی این دستای سردم

حالا وقتشه بدونی که چه قدر عاشقت هستم


حرف آخر : تو همونی که یه عمری گشتمو پیت دویدم ...
¤ مهربان| ساعت 7:25 عصر سه شنبه 88/9/24
تو بگو ... ( )

میزند نبض دلم می رود پای تو دور
بغض دارد به تنم می پیچد
جنس دریا شده ام
غرق اشکی که فرو می ریزد
از دو چشمان ترم
کاش لرزش دستان مرا می دیدی
کاش عشق مرا از نفسم می خواندی
لحظه رفتن تو
لحظه مردن احساس من است


حرف آخر : کاش لرزش دستان مرا می دیدی
¤ مهربان| ساعت 3:48 عصر سه شنبه 88/9/24
تو بگو ... ( )




باز باران بی ترانه گریه هایم عاشقانه
میخورد بر سقف قلبم یاد ایام تورا داشتن
میزند سیلی به صورت باورت شاید نباشد
مرده است قلبم ز دستت فکر آنکه با تو بودم
با تو بودم شاد بودم توی دشت آن نگاهت
گم شدم در خاطراتم





حرف آخر : با تو بودم شاد بودم توی دشت نگاهت
¤ مهربان| ساعت 12:45 عصر دوشنبه 88/9/23
تو بگو ... ( )

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم ..
فقط میدونم _
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ دلم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم



حرف آخر : امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز
¤ مهربان| ساعت 4:30 عصر یکشنبه 88/9/22
تو بگو ... ( )

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته، بر در مانده
و شب و روز دعایش این است
زیر این سقف بلند،‏ هر کجا هستی،‏به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را
همه هستی و رویایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
مهربانم ای خوب
یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور
پر احساس و خیال است و سرور
مهربانم این بار یاد قلبت باشد
یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش،‏ راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی



حرف آخر : دلش از دوری تو دلگیره .
¤ مهربان| ساعت 8:35 صبح یکشنبه 88/9/22
تو بگو ... ( )


چه عاشقونه خوندم

چه بــی بــهونه رفتی

نــا بــاورانه موندم

چـه بـی نـشـونه رفتی

من بی تو و تو تنها

از تـو چی مونده بر جا

جز مشتی خاطراته

هـمـرنگ خواب و رویا

اما به انتــظار بـرگـشـتـنت میمونم

شب تا سحربه یادت غزل غزل می خونم



حرف آخر : به انتــظار بـرگـشـتـنت میمونم
¤ مهربان| ساعت 4:28 عصر شنبه 88/9/21
تو بگو ... ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >