سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس





باز باران بی ترانه گریه هایم عاشقانه
میخورد بر سقف قلبم یاد ایام تورا داشتن
میزند سیلی به صورت باورت شاید نباشد
مرده است قلبم ز دستت فکر آنکه با تو بودم
با تو بودم شاد بودم توی دشت آن نگاهت
گم شدم در خاطراتم





حرف آخر : با تو بودم شاد بودم توی دشت نگاهت
¤ مهربان| ساعت 12:45 عصر دوشنبه 88/9/23
تو بگو ... ( )

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم ..
فقط میدونم _
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ دلم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم



حرف آخر : امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز
¤ مهربان| ساعت 4:30 عصر یکشنبه 88/9/22
تو بگو ... ( )

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته، بر در مانده
و شب و روز دعایش این است
زیر این سقف بلند،‏ هر کجا هستی،‏به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را
همه هستی و رویایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
مهربانم ای خوب
یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور
پر احساس و خیال است و سرور
مهربانم این بار یاد قلبت باشد
یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش،‏ راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی



حرف آخر : دلش از دوری تو دلگیره .
¤ مهربان| ساعت 8:35 صبح یکشنبه 88/9/22
تو بگو ... ( )


چه عاشقونه خوندم

چه بــی بــهونه رفتی

نــا بــاورانه موندم

چـه بـی نـشـونه رفتی

من بی تو و تو تنها

از تـو چی مونده بر جا

جز مشتی خاطراته

هـمـرنگ خواب و رویا

اما به انتــظار بـرگـشـتـنت میمونم

شب تا سحربه یادت غزل غزل می خونم



حرف آخر : به انتــظار بـرگـشـتـنت میمونم
¤ مهربان| ساعت 4:28 عصر شنبه 88/9/21
تو بگو ... ( )

میدونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش
این همه خواستن دستات بدون حتا نوازش
میدونم که خم نداره واسه تو گریه ی دردم
میگذری از من و میری اما باز من برمیگردم
میدونم برات عجیبه من با اون همه غرورم
پیش بی اعتنایی هات چه جوری بازهم صبورم
میدونم واسه ات سواله که چرا پیشت حقیرم
دور میشی منو نبینی باز سراغتو میگیرم
میدونی چرا همیشه من بدهکار تو میشم
وقتی نیستی هم یه جوری با خیالت راضی میشم
میدونی واسه چی از تو من میبینم و میخنده
تا نبینی گریه هامو هردو چشمامو میبنده
چاره ای جزو این ندارم آخه خون شدی تو رگهام
میمیرم اگه نباشی بی تو من بدجوری تنهام
میدونم یه روز میفهمی روزی که دنیا را گشتی
من چجوری تو را خواستم تو چجور ازم گذشتی



حرف آخر : آخه خون شدی تو رگهام
¤ مهربان| ساعت 12:38 عصر پنج شنبه 88/9/19
تو بگو ... ( )


ای نشسته در خیال من فراموشم مکن

با فراموشی و تنهایی هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز وساز خویش خاموشم مکن
از شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مکن
این شرار از من مگیر از نو سیه پوشم مکن
چو صبا در جستجوی خود به هر سویم مکش
همچو موی سیاهت خانه بر دوشم مکن
ای عشق این دل درد آشنا را در شرار غم مشور
هر چه می خواهی بکن اما فراموشم مکن


حرف آخر : با فراموشی و تنهایی هم آغوشم مکن
¤ مهربان| ساعت 8:7 صبح چهارشنبه 88/9/18
تو بگو ... ( )



از وفا گلی بسازم نامش را بگذارم عشق

تقدیم تو کنم شاید رخسارت گلگون گردد

از محبت گلی بسازم نامش را بگدارم صفا

شاید احساس دلم آرامش دله پر مهر تو گردد




حرف آخر : شاید رخسارت گلگون گردد .
¤ مهربان| ساعت 7:16 عصر سه شنبه 88/9/17
تو بگو ... ( )

من
به غیر از تو نخواهم چه بدانی چه ندانی

از درت روی نتابم چه بخوانی چه برانی
دل من میل تو دارد چه بجویی چه نجویی
دیده ام جای تو باشد چه بمانی چه نمانی
من که بیمار تو هستم چه بپرسی چه نپرسی
جان به راه تو سپارم چه بدانی چه ندانی


حرف آخر : من که بیمار تو هستم چه بپرسی چه ...
¤ مهربان| ساعت 8:9 صبح سه شنبه 88/9/17
تو بگو ... ( )



مهر را با مهربانی ها ی من همگام کن
این خزان زرد را با نام بد- بد نام کن
من بهارم یاد سرسبزی ایام زمین
نوش کن دیدار من را غصه را ناکام کن
عشق را دیوانه کن افسانه را ویرانه کن
جنگ کن با بی کسی ای کاش را دشنام کن
من تمام هستی ام با من بمان و سبز باش
خواب پر تشویش مرا با خودت آرام کن



حرف آخر : مهر را با مهربانی ها ی من همگام کن
¤ مهربان| ساعت 1:4 عصر دوشنبه 88/9/16
تو بگو ... ( )

ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه بودن

ای تو بهانه واسه موندن
تو طلوع صبح خورشید رو دمیدن
ای همه خوبی ، همه پاکی ، تو کلام آخر من
ای تو پر از وسوسه عشق ، تو شدی تمام زندگی من

                چشم تو هر جا  که میرم جاریه ، تو چشمهای منتظرمن                      
اسم تو هرچی که میگم همه تکراره ، تو حرف های دل من


حرف آخر : تو شدی تمام زندگی من
¤ مهربان| ساعت 7:44 صبح دوشنبه 88/9/16
تو بگو ... ( )

<      1   2   3   4      >