سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


می سپارم دل به دریا بی خیال

می شمارم لحظه ها را بی خیال

گاه در آشفته بازار دلم

می شوم تنهای تنها بی خیال

بی خیال با خود اما با تو

حرفاهایی دارم اما بی خیال



حرف آخر : حرفهایی دارم، اما، بی خیال
¤ مهربان| ساعت 6:17 صبح دوشنبه 87/10/9
تو بگو ... ( )



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 6:6 صبح دوشنبه 87/10/9
تو بگو ... ( )

 

اون روزهای عاشقونه مال تو

این شبهای بیقراری مال من

من و حسرت با توما شدن

توی بدون من رها شدن

اخر غربت دنیاست مرگ من

اول دو راهی اشنا شدن

تو نگاه اخر تو اسمون خون همنشین بود

دل تو شکسته بودن همه غصه همین بود

میتونستم با تو باشم

مثل سایه مثل رویا

اما بیدارم و بی تو مثل تو

...



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:15 عصر یکشنبه 87/10/8
تو بگو ... ( )

آسمان شبم ای کاش تیره تر شود

تا که یاد از حال من با خبر شود

درخت آسمان را با خون دل می دهم آب

تا که ستارهایش بارور شود

بر پلک ماه به انتظارش می نشینم شبانگاه

تا آسمان دلش پر ثمرشود

یک خیال در سرم میدهد هر شب

تا که بهار عشقم تازه تر شود

با یک آرزو شب ها چشم می نهم بر هم

اینکه ای کاش یار من ..؟.. شود



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:28 عصر چهارشنبه 87/10/4
تو بگو ... ( )

خسته شدم ز بس نوشتم

از زندگانی ز سر نوشتم

هر آن پریوش که حال من دید

نبود طاقت زعشق ببُرید

نه بود مهری نه بود یاری

نه بود عاشق نه غمگساری

در این زمانه گر جان بخواهی

مباش رنگین بگو سیاهی

بگو قلم را گراو بدیدی

ز دست یارم چه ها کشیدی

بکش قلم را شکن قلمدان

برون کن عشقش ز تن وا ز جان



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:21 عصر چهارشنبه 87/10/4
تو بگو ... ( )

 

دست من وقت نوشتن شکل اسم تو روداره

 

وقت خوندن صورت من خنده هاتو کم میاره

 

عطر یاسی که تو چیدی ناز صد باغ و خریده

 

ماه کامل سر سفره گریه هامو سرکشیده

 

            توچه خوش رنگ عزیزی

 

مث یه نت لب گیتار

 

مث فکر شعر تازه

 

حدس یه گل پشت دیوار

 

ای تودل کوک ای خوش آهنگ تو شنید ترینی

 

من پر از هوای غربت تو هوای سرزمینی

 

            زن حریق نارفیقان خواب آفتابی میبینه

 

هجرت ماه وسط آب زورقی بی سرنشینه

 

            لا لا لاااااااا

 

پیله بستن در دل تو کار پروانه شدن بود گرد شعله قد کشیدن رقص نابب مرد وزن بود

 

با تو باید مث شبنم عطر گلها رو بغل کرد تلخی فاصله ها را پراز کندوی عسل کرد .......

 



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 10:55 صبح چهارشنبه 87/10/4
تو بگو ... ( )

در این دنیای وا نفسا

ببودم من تک و تنها

گهر چون ابر بی پایان

گهر چون موج بی پروا

سپردم دل به دسته تو

تو تنها دلبر و زیبا

ولی تو دل را پس اوردی

شدم تنها تر از تنها

نوشتم روی اشک خود

ببودم عاشق و شیدا

ولی حال که رفتی تو

شوم فانی در این دنیا

تو بودی و من و عشقم

نخواستی که گردیم،

برون راندم دل از سینه

بمیراندم دل خود را

که بعد از مرگ عشق تو

نگردم عاشق و شیدا

نبندم دل به یک رویا

                             در این دنیا وا نفسا



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 8:41 عصر سه شنبه 87/10/3
تو بگو ... ( )

  

         بشنو ولی باور نکن ..........که زندگی معنی داره

 

ترانه نبضش می زنه ......وقتی که با رون می باره

بشنو ولی باور نکن ...........آدما مهربون میشن

با قلب پاک مهربون ...........همدل و همزبون میشن

بشنو ولی باور نکن ..........که عشق تو قلبت می میره

یا اینکه بعد از مرگ من ...........کسی دیگه جاشو می گیره

بشنو ولی باور نکن ..............نمیشه عاشقی رو باخت

نمیشه مثل افسانه...........رو اوج ابرا خونه ساخت

بشنو ولی باور نکن ..............تو رو فراموش میکنم

حرف دل دیوونمو ................فقط حال گوش می کنم

بشنو ولی باور نکن .............که عاشقا کم میارن

تو این دنیای رنگارنگ ............عشقشو نو جا می زارن

بشنو ولی باور نکن .................که من صراقت نمیام



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 8:38 عصر سه شنبه 87/10/3
تو بگو ... ( )

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

 

آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 6:17 عصر سه شنبه 87/10/3
تو بگو ... ( )



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 7:58 عصر دوشنبه 87/10/2
تو بگو ... ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >