سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


 

Happy  Valentine  Day  



حرف آخر : روز عشق بر عشقتان مبارک
¤ مهربان| ساعت 8:29 عصر شنبه 87/11/26
تو بگو ... ( )

تو کیستی اینگونه بی تو بیتابم

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

تو چیستی من ار موج هرتبسم تو

بسان قایق شکسته روی گردابم



حرف آخر : تو چیستی ....؟
¤ مهربان| ساعت 5:38 عصر شنبه 87/11/26
تو بگو ... ( )

برای دیدن تو کاش آسمان بودم

یا ستاره ای کم سو و بی نشان بودم

چه خوب می شد اگر با تمام احساسم

برای خستگی ات مثل سایبان بودم

بهار و شعر و شکوفه همیشه سهم تو بود

ومن بجای دلت زخمی خزان بودم

شبیه دست تو پیغمبر سخاوت و عشق

ومثل چشم تو دریای بی کران بودم

چه خوب میشد اگر من بجای بغض دلت

برسول بارش غمهای جاودان بودم

تمام هستی من ای شکوه ساده ی سبز

برای در تو ای کاش مهربان بودم



حرف آخر : برای خستگی ات مثل سایبان بودم
¤ مهربان| ساعت 4:53 عصر شنبه 87/11/26
تو بگو ... ( )

             بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری بودی

مرا دیدار خوبت آرزو بود                   دلم با یاد تو در گفتگو بود

نه پنهانی زمن _هرجا که بودم          نگاه مهربانت روبه رو بود

ای ربودی دلم به رعنایی                 این چه لطف است واین چه زیبایی

بیم آن است که زغم عشقت            سر بر آرد دلم به شیدایی

نیست بی روی تو مهربان را              بیش از این طاقت شکیبایی



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 4:36 عصر شنبه 87/11/26
تو بگو ... ( )

حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست. پروردگار در هر حضوری رازی نهان کرده برای کمال ما،

خوشا آن روزی که دریابیم راز این حضور را...

زیباترین غم من غم چشمان توست ...هوا را از من بگیر نگاهت را نه !

در دستهای تو رمز کدامین بشارت نهفته بود، کز من دریغ کردی،

آواز مهربانی تو با من ، مثل شکوفه های سپید سیب، ایثار سادگیست . . .

چه کس تو را از مهربان شدنت با من مایوس کرد. . .

 



حرف آخر : حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست
¤ مهربان| ساعت 8:31 صبح شنبه 87/11/26
تو بگو ... ( )

شادم که در شرار تو می سوزم ......شادم که درخیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز اینسان........در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون زتو بگسستم..........دیگر مرا خیال  تو نیست

اما چه گویمت که جزاین آتش .........بر جان من شراره ی دیگر نیست

شبها چو در کناره ی نخلستان ...........کارون زرنج خود به خروش آید

فریاد های حسرت من گوئی ..........از موجهای خسته به گوش آید

شب لحظه ای بساحل او بنشین ...........تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه ی خود بنگر.......... تا روح بیقرار مرا بینی

من با لبان سرد نسیم صبح ............سر میکنم ترانه  برای تو

من آن ستاره ام که در خشانم  ............هر شب در آسمان سرای تو

در دل چگونه یاد تو میمیرد........یاد تو آن خزان دل انگیز است

غم نیست گر کشیدی حصاری سخت.........بین من و تو صحراها

اما من آن شکوفه ی اندوهم.........کز شاخه های یاد تو می رویم



حرف آخر : بی زوال =بی پایان
¤ مهربان| ساعت 1:49 عصر پنج شنبه 87/11/24
تو بگو ... ( )

مرحم بذار رو این دل آخه داره می سوزه

تو انتظــــــــار نشستم هنوزم که هنوزه

بگو دلم چه جوری می تونه باشه بی تو؟

تو حسرت بودنم واسه یه لحظـــــــه باتو

حرفای من به جز تو راهی نداره جایی

من منتظر نشستم به من بگو کجایی؟

امانتت هنـــــــــــوزم می تپه توی قلبم

اگر که تو نیایی می میره بی تو نم نم

بیا،بمون،نمیره...این دلی که اسیره

بدون که با تو بودن آغــاز یک مسیره

 



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 8:0 صبح پنج شنبه 87/11/24
تو بگو ... ( )

 



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 7:59 صبح پنج شنبه 87/11/24
تو بگو ... ( )

کاش چون پاییز بودم ..کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزویم یکایک زرد میشد  ......  آفتاب دیگانم سرد می شد

آسمان  سینه ام پر درد می شد ........ ناگهان طوفان بجانم چنگ میزد

اشکهایم همچون باران دامنم را رنگ میزد

وه..... چه زیبا بود اگر پاییز بودم ........وحشی و پرشور ورنگ آمیز بودم

شاعری در چشم  من میخواند .......شعر آسمانی

نغمه من ......همچو آوای نسیم  پر شکسته

عطر غم میریخت  بر دلها خسته

سینه ام : منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پاییز بودم ....



حرف آخر : کاش چون پائیز بودم...
¤ مهربان| ساعت 9:17 عصر چهارشنبه 87/11/23
تو بگو ... ( )

هرکه را خواستم با من باشد از من دور شد
مهربانی دید و از این لطف من مغرور شد
خواستم با او بمانم  تا ابد هم آشیان
دیدم اما هر چه راگفتم به او در گور شد
کاش می شد قلب وسعت می گرفت
شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش می شد در پس احساسها
خنده ها از اشک سبقت می گرفت
کاش می شد از الفبای وجود
عین و شین و قاف نشات می گرفت
کاش میشد در پس سجاده ها
یک دعا تا اوج رفعت می گرفت



حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 5:20 عصر چهارشنبه 87/11/23
تو بگو ... ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >