سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی گل یاس


شانه
هایت را برای گریه کردن دوست دارم
دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم
خالی از خود خواهی من برتر از آلایش تو
من تو را بالاتر از من برتر از من دوست دارم
عشق صدها چهره دارد عشق تو آیینه داره
عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم
در خموشی چشم مارا قصه ها و گفت وگو هاست
من تو را درجسته ی محراب دیدن دوست دارم
من تو را بالاتر از من برتر از من دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم
در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقم شکستن دوست دارم
بغض سر گردان ابرم قله ای آرامشم کن
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم



حرف آخر : عشق صدها چهره دارد عشق تو آیینه داره
¤ مهربان| ساعت 10:7 صبح سه شنبه 88/5/20
تو بگو ... ( )

من از یک درد بی درمون تو از اعجاز می گوئی

من از کنج قفس اما تو از پرواز می گوئی

من از یک چهار دیواری محدود و کسالت بار

تو اما ازیک فضای ساده و دلباز می گوئی

من از یک بغض مانده در گلوی خویش می گویم

تو اما از طنین دلکش آواز می گوئی

من از یک موسیقی جانگاه شیون با تو می گویم

تو با من از صدای روح بخش ساز می گوئی

من از پایان یک عمر سراسر درد می نالم

تو از زیبایی گلواژه ی آغاز می گوئی



حرف آخر : تو با من از صدای روح بخش ساز می گوئی
¤ مهربان| ساعت 1:48 عصر دوشنبه 88/5/19
تو بگو ... ( )

تو که معنای عشقی به من معنا بده
ای یار
دروغ این صدا رو به گور قصه ها بسپار
صدا کن اسمو از عمق شب از عمق دیوار



حرف آخر : برای زنده بودن _ دلیل آخرینم باش .
¤ مهربان| ساعت 3:26 عصر چهارشنبه 88/5/14
تو بگو ... ( )

 ای همیشه خوب

ای همیشه آشنا

هر طرف که می کنم نگاه

تا همه کرانه های دور

عطر و خنده و ترانه می کند شنا

در میان بازوان تو

ماهی همیشه تشنه ام

ای زلال تابناک

یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی

ماهی تو جان سپرده روی خاک



حرف آخر : ای آشنا مرا به حال خود رها نکن .
¤ مهربان| ساعت 7:53 صبح چهارشنبه 88/5/14
تو بگو ... ( )

عشق تو منو میکشه     یاد تو منو میکشه
 فکر تو منو میکشه      ناز تو منو میکشه
راز تو منو میکشه
پیچک عشق _ دوتا دستات
بوی بارون _ عطر موهات
راز چشمات _ عشق پنهون
من این دل _ توی زندون
بی تو ...


حرف آخر : بی تو اسیرم بی تو دلگیرم بی تو ... میمیرم
¤ مهربان| ساعت 7:52 صبح سه شنبه 88/5/13
تو بگو ... ( )



تو را می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم

ز پشت میله های سرد تیره

نگاه حسرتم حیران به رویت




حرف آخر :
¤ مهربان| ساعت 8:41 صبح دوشنبه 88/5/12
تو بگو ... ( )


عزیز این دل تنها تو بودی
رفیق و همدم دردام تو بودی

وقت رفتنت بی کس میشم تو این دقایق
مهمونم غصه و غم شده تو خونه
عکس تو مثل یه همدم برا قلبم
دیدنش هم مرهمه واسه دل تنگم
بوی عطرت پر کرده فضای خونه
وقتی حسش می کنم می شم دیوونه


حرف آخر : وقت رفتنت بی کس میشم تو این دقایق
¤ مهربان| ساعت 8:24 صبح دوشنبه 88/5/12
تو بگو ... ( )




حسرت دیده
بی تاب تو بیمارم کرد

آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام

لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد

مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود

آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد

شهر را از تب بیماری من جایی نیست

راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم کرد

اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود

جام اندوه تو مرا همره و همرام کرد





حرف آخر : لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
¤ مهربان| ساعت 9:30 صبح یکشنبه 88/5/11
تو بگو ... ( )

شب تیره و ره دراز و من حیران

فانوس گرفته او به راه من

وحشت زده می دود نگاه من

در بستر سبزه های تر دامان

گویی که لبش به گردنم آویخت

الماس هزار بوسه سوزان

من او شدم ... او خروش دریاها

من بوته وحشی نیازی گرم

او زمزمه نسیم صحراها

من تشنه میان بازوان او

همچون علفی ز شوق روییدم

در جام شب شکفته نوشیدم

باران ستاره ریخت بر مویم

از شاخه تکدرخت خاموشی

در بستر سبزه های تر دامان

من ماندم و شعله های آغوشی

گر با تنم این چنین در آویزد



حرف آخر : برماچه گذشت _ کس چه میداند
¤ مهربان| ساعت 10:48 عصر شنبه 88/5/10
تو بگو ... ( )

<      1   2   3      >