جاي مهرباني تو خاليست.
پيشاني ام از تب ، بدنم از درد،
روحم از تکرار مريض گونه اين لحظه هابه تنگ آمده
است.
به اوج هذيان رسيده ام
نامت مدام روي لبم تکرار مي شود.
اگرآمدي .........
به کام جان تشنه من قطره اي از شراب ناب عشقت را بچشان.
که دردهاي سر من
زير بار آرامش هيچ مسکني نمي رود